۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

بازخوانی عاشورا

اگر بخواهیم حادثه عاشورا را از دیدگاه یك انسان بی‌طرف بررسی كنیم به واقعیات جالبی می‌رسیم. خلاصه این اتفاق اینست كه حسین تازی برای بدست آوردن ثروت و قدرت عظیمی كه جدش محمد تازی برای اعراب به ارث گذاشته بود تلاش می‌كرد. از دید او حكومت و ثروت غارت شده از كشورهای تسلیم شده، حق او بود كه از جدش به او ارث رسیده. بنابراین او تصمیم گرفت كه از طریق یك كودتا برعلیه حكومت مركزی، قدرت را به دست بگیرد. او پیكی به كوفه فرستاد تا از مردم كوفه بیعت بگیرد و از آنان بعنوان سرباز بر علیه حكومت مركزی استفاده كند. مردم كوفه هم كه قدرت و توانایی او را جدی گرفته بودند از ترس اینكه در آینده مورد غضب واقع شوند با او بیعت كردند.

اما خلیفه وقت از این كودتا با خبر شد و آن پیك را دستگیر كرده و به قتل رساند. مردم كوفه هم كه قدرت خلیفه را از نزدیك مشاهده كردند به این نتیجه رسیدند كه همكاری با حسین تازی چیزی جز دردسر و كشته شدن ندارد. از طرفی آنها در زمان صدر اسلام، برای محمد تازی، كشته‌ها داده بودند در صورتی كه سهم آنها از غنایم سهم ناچیزی بود. در نتیجه آنها احساس می‌كردند كه محمد تازی از آنها سوء استفاده كرده است. بنابراین نمی‌خواستند به خاطر ماجراجویی‌های حسین تازی خود را به كشتن دهند.

در نتیجه ورق برگشت و كودتای حسین تازی شكست خورد و خلیفه وقت هم طبق سنت اسلام، همه كودتاچیان را از دم تیغ گذراند و زنان و كودكانشان را به اسارت گرفت. همانطور كه مشاهده می‌كنید این یك كودتای شكست خورده است. بنابراین مظلومیتی وجود ندارد. اگر حسین تازی دوست داشت زنده بماند، كودتا نمی‌كرد!

اما دلیل شكست حسین تازی چه بود؟ مسلما اشتباه محاسباتی بود. چرا كه او خیال می‌كرد مسلمانانی كه در اطراف او هستند، همان ساده‌دلان صدر اسلام هستند كه به امید غنیمت و زنان زیبارو خود را به‌كشتن دهند. در صورتیكه دست محمد برای خود مسلمین رو شده بود. چرا كه او جوانان تازی را به كشتن داده بود تا خود به ثروت و قدرت برسد. بنابراین مردم كوفه كه به این واقعیت آگاهی داشتند، حسین تازی را تنها گذاشتند تا هر بلایی كه می‌خواهد سرش بیاید. بنابراین درسی كه از این حادثه می‌توان گرفت این است كه قدرت‌طلب‌ها همیشه نمی‌توانند روی سادگی مردم حساب كنند و مردمی كه تاریخ را به یاد دارند، خود را فدای قدرت طلبی عده‌ای معلوم الحال نمی‌كنند.