۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

آخوند

زمانی که سلسله صفویه مذهب رسمی ایران را شیعه اعلام کرد و اولین حکومت اسلامی شیعی را بنا نهاد، حکومتگران که استفاده از دین به دهانشان مزه کرده بود در صدد گسترش و تقویت حکومت شیعی شدند. در نتیجه حکومت صفوی عده‌ای از تازی زادگان را به عنوان آخوند به خدمت گرفت. وظیفه این تازی زادگان کنترل و تحریک افکار عمومی بود. به گونه‌ای که با کنترل و تحریک افکار عمومی، زمینه‌ی پادشاهی صفویه را تقویت می‌کردند و در هنگام نیاز، برای سربازگیری و شروع جنگ و یا فرمانبردار کردن مردم وارد عمل می‌شدند. بدین گونه آخوندهای درباری توانستند برای خود مقامی را بدست آورند. این جماعت در ابتدا خود را مولی می‌خواندند که به عربی معنی سرور را می‌داد اما این کلمه کم کم توسط مردم با حالت طعنه آمیزی به ملا تغییر نام داد که این خود اثبات کننده منفور بودن این جماعت در بین مردم بوده. بنابراین آخوندهای درباری سالهای درازی را با مشروعیت دادن به حکومت پادشاهان می‌گذراندند. روش کار آنها به این صورت بود که ادعا می‌کردند که همه ما بندگان خدا هستیم و زمین و هر چه در آن است به خدا تعلق دارد بنابراین حاکم خداست و پیامبر به نیابت از خدا حاکم است و بعد از پیامبر امامان حاکم الهی هستند و در زمان غیبت، پادشاهان به نیابت از امام زمان، حاکم هستند. جالب است که آنها به این حد هم راضی نبودند و ادعا می‌کردند که طبق رابطه بالا، دشمن حاکم، دشمن خدا و کافر محسوب می‌شود و ریختن خون او واجب است. بنابراین ملاها توانستند با حمایت پادشاهان، سالیان درازی را به مفت‌خوری و گزافه‌گویی بپردازند. این داستان تا زمانی که ایرانیان با علم مدرن آشنا شوند ادامه داشت. تا قبل از اینکه ایرانیان با دانشگاه و علوم آکادمیک آشنا شوند، ملاها به عنوان قشر عالم و روشن فکر این جامعه‌ی اسلام زده شناخته می‌شدند و کنترل افکار و اعتقادات مردم معمولی را به راحتی در دست داشتند. اما از زمانیکه تجددگرایی و علاقمندی به دانش مدرن در میان مردم رواج پیدا کرد، آخوندها دیگر آن قدرت سابق را نداشتند و نمی‌توانستند افکار عمومی مردم را به راحتی به بازی بگیرند. بنابراین پادشاهان هم به جای حمایت از آخوندها، به روشهای مدرن کنترل افکار عمومی پرداختند که می‌توان روزنامه و رادیو و تلویزیون و سینما را از آن جمله دانست. بنابراین در این زمان ملاها به بیچارگی و دریوزگی افتادند و زندگی خود را از جن گیری و دعانویسی و نماز میت خواندن و چسناله‌های عاشورایی می‌گذراندند. آخوندها به شدت از این شرایط ناراضی بودند چرا که از طرفی جایگاه درباری خود را از دست داده بودند و از طرفی مردم دیگر مثل گذشته به آنها احترام نمی‌گذاشتند. در نتیجه آخوندها که آخوندیسم را در خطر می‌دیدند به موج مخالفان شاه پیوستند. آنها با این ایده جلو آمدند که اگر ما توانستیم شاه را نایب خدا کنیم، چرا خودمان را نایب امام زمان نکنیم؟ در نتیجه اصل ولایت فقیه در آن سالها اختراع شد. طبق نظر آخوندها، حاکم به جای این که پادشاه باشد، آخوند می‌شود. به این ترتیب نه تنها آخوندیسم از خطر نابودی نجات می‌یابد بلکه ثروت هنگفتی از فروش نفت و استثمار مردم روانه جیب ملاها و ملازاده‌ها می‌شود. اینگونه بود که این نقشه شوم عملی شد و امروز آخوندها توانسته‌اند شرایط ایران را مانند قرون وسطی، ظالمانه و غیر قابل تحمل کنند.


اما اگر بخواهیم ملاها را از نظر شخصیتی بررسی کنیم، چنین ویژگی‌هایی را در آنان می‌بینیم:

آخوندها دقیقا مانند تعریفی که از شیطان ارائه می‌دهند، وسوسه‌گر و حیله‌گرند و همواره در گوش مردم وزوز می‌کنند. انسانهای تنبل و تن‌پروری هستند که از کارهای مردانه فراری هستند. کاری جز وراجی و حرف مفت زدن بلد نیستند و تا مردم را به جان هم نیاندازند، دست بردار نیستند. آخوندها همیشه برای خودشان نوچه‌هایی را از میان مردم دست و پا می‌کنند تا امنیتشان را تامین کنند. بسیار هوسبازند و معمولا بوسیله سنت الهی صیغه به کثافتکاری مقدس مشغولند. کتابهای مربوط به علوم مدرن را می‌خوانند اما از مطالبی که می‌آموزند بر علیه مردم استفاده می‌کنند. تنها کسانی هستند که از مرگ و ناکامی انسانها خوشحال می‌شوند و .....

بنابراین تا زمانی که این موجودات عزتمندند، مردم ایران در ذلت به سر می‌برند و رژیم آخوندی ثابت کرده که منافع آخوندها با منافع انسانها به شدت در تضاد است.